2 اسدراس
        10:1 و چنین شد که وقتی پسرم وارد عروسی شد
                             اتاقک، به زمین افتاد و مرد.
10:2 سپس همه چراغ ها را واژگون کردیم و همه همسایگان من به پا خاستند
آرامم کن، پس استراحتم را تا روز دوم شب گرفتم.
10:3 و این اتفاق افتاد، هنگامی که همه آنها برای تسلی دادن به من دست کشیدند
پایان شاید ساکت باشم آنگاه شبانه برخاستم و فرار کردم و به اینجا آمدم
                در این زمینه، همانطور که می بینید.
10:4 و اکنون قصد دارم به شهر برگردم، بلکه اینجا بمانم، و
نه خوردن و نه آشامیدن، بلکه مدام عزاداری و روزه گرفتن تا من
                                                                     بمیر
10:5 آنگاه تفکراتی را که در آن بودم ترک کردم و با خشم با او صحبت کردم.
                                                                     گفتن
10:6 ای زن احمق بیش از هر چیز دیگر، ماتم ما را نمی بینی و
                                              چه بر سر ما می آید
10:7 چگونه مادر ما سیون پر از سنگینی و فروتنی بسیار است.
                              عزاداری بسیار دردناک است؟
10:8 و اکنون، چون همه ما عزادار و اندوهگین هستیم، زیرا همه در سختی هستیم،
                                   آیا برای یک پسر غمگینی؟
10:9 زیرا از زمین بپرس و او به تو خواهد گفت که اوست که باید
برای عزاداری برای سقوط بسیاری که بر او رشد می کنند.
10:10 زیرا ابتدا همه از او بیرون آمدند و بقیه همه از او خواهند آمد
بیایید، و ببینید، آنها تقریباً همه به سوی نابودی می روند، و الف
         بسیاری از آنها کاملاً ریشه کن شده است.
10:11 پس چه کسی باید بیشتر از او عزاداری کند که اینقدر بزرگ از دست داده است
       کثرت؛ و نه تو، کدام متاسفم جز برای یکی؟
10:12 اما اگر به من بگویی، زاری من مانند زمین نیست،
زیرا میوه رحم خود را که با آن به دنیا آورده ام از دست داده ام
                          دردها، و برهنه از غم و اندوه.
10:13 اما زمین اینطور نیست، زیرا جمعیت حاضر در آن بر اساس
  مسیر زمین از بین رفته است، همانطور که آمد:
10:14 آنگاه به تو می گویم، مانند آنچه با زحمت زاییده ای. زوج
پس زمین نیز میوه خود را داده است، یعنی انسان، از آن زمان
                         شروع به او که او را ساخته است.
10:15 پس اکنون غم و اندوه خود را برای خود نگه دار و با شجاعت خوب تحمل کن
                                        آنچه به تو رسیده است.
10:16 زیرا اگر عزم خدا را برای عادل بودن تصدیق کنید،
هم پسرت را به موقع دریافت خواهی کرد و هم در میان زنان مورد ستایش قرار خواهد گرفت.
                             10:17 پس به شهر نزد شوهرت برو.
10:18 و او به من گفت: «این کار را نمیu200cکنم، به شهر نمیu200cروم.
                                          اما اینجا خواهم مرد
                     10:19 پس من با او صحبت کردم و گفتم:
10:20 چنین نکن، بلکه نصیحت شود. توسط من: برای چه بسیار است ناملایمات
              سیون؟ در مورد غم اورشلیم تسلی دهید.
10:21 زیرا میu200cبینی که عبادتگاه ما ویران شده، مذبح ما ویران شده است.
                                               معبد ما ویران شد.
10:22 سرود ما بر زمین گذاشته شده، آواز ما خاموش شده است، ما
شادی در پایان است، نور شمعدان ما خاموش شد، کشتی
        عهد ما تباه شد، مقدسات ما نجس شد، و نام
چیزی که به ما گفته می شود تقریباً بی حرمتی است: فرزندان ما به آنها سپرده می شوند
شرم، کاهنان ما سوختند، لاویان ما به اسارت رفتند، ما
باکرهu200cها نجس شدهu200cاند و زنان ما راندهu200cاند. مردان صالح ما حمل کردند
دور، کوچولوهای ما نابود شدند، جوانان ما به اسارت آورده شدند،
                            و مردان قوی ما ضعیف شده اند.
10:23 و که از همه بزرگتر است، مهر سیون اکنون او را از دست داده است
افتخار و احترام؛ زیرا او به دست کسانی که از ما نفرت دارند تسلیم شده است.
10:24 و بنابراین سنگینی عظیم خود را از خود دور کنید و جمعیت را کنار بگذارید
از غم و اندوه، تا خداوند متعال دوباره به تو رحم کند و
بالاترین به تو آرامش و آسودگی از کار تو خواهد داد.
10:25 و در حالی که من با او صحبت می کردم، اینک صورت او رو به رو است
ناگهان به شدت درخشید و چهره اش برق زد، به طوری که من
از او می ترسید و فکر می کرد که چه چیزی ممکن است باشد.
10:26 و اینک، ناگهان فریاد بزرگی بسیار ترسناک کرد، به طوری که
                              زمین از سر و صدای زن لرزید.
10:27 و من نگاه کردم، و اینک، آن زن دیگر بر من ظاهر نشد، بلکه در آنجا
  شهری ساخته شد و مکانی بزرگ از آن نمایان شد
پایه ها: پس ترسیدم و با صدای بلند گریه کردم و گفتم:
10:28 اوریل فرشته ای که در ابتدا نزد من آمد کجاست؟ زیرا او دارد
باعث شد که من در خلسه های زیادی بیفتم و عاقبت من تبدیل شود
                             فساد، و دعای من برای سرزنش.
10:29 و همانطور که من این کلمات را می گفتم، اینک او نزد من آمد و نگریست
                                                                    بر من
10:30 و اینک، من مانند مرده دراز کشیدم و عقل من بود
از من گرفته شد: و دست راست مرا گرفت و دلداری داد و
                   مرا روی پاهایم بگذار و به من گفت:
10:31 چه مشکلی داری؟ و چرا اینقدر مضطرب هستی؟ و چرا مال توست
                              درک آشفته، و افکار قلب تو؟
10:32 و من گفتم، زیرا مرا ترک کردی، و من طبق آن عمل کردم
سخنان تو، و من به صحرا رفتم، و اینک، دیدم، اما می بینم،
                                  که قادر به بیان آن نیستم
10:33 و او به من گفت: مردانه برخیز تا تو را نصیحت کنم.
10:34 آنگاه گفتم: ای سرور من در من صحبت کن. فقط مرا رها نکن، مبادا بمیرم
                                              ناامید از امید من
10:35 زیرا دیدم که نمی دانستم و شنیدم که نمی دانم.
10:36 یا حواس من فریب خورده است یا روح من در خواب؟
10:37 پس اکنون از تو خواهش می کنم که این را به بنده خود نشان دهی
                                                           چشم انداز.
10:38 او به من پاسخ داد و گفت: به من بشنو تا به تو خبر دهم
به تو بگو چرا می ترسی، زیرا خداوند متعال بسیاری را آشکار خواهد کرد
                                      چیزهای پنهانی برای تو
10:39 او دیده است که راه تو درست است، زیرا تو پیوسته غمگینی
   برای قومت، و برای سیون مرثیه بزرگی بخوان.
 10:40 پس معنای رؤیایی که اخیراً دیدی این است:
10:41 زنی را دیدی که عزادار بود و شروع کردی به تسلی دادن او.
10:42 اما اکنون دیگر شبیه زن را نمیu200cبینی، بلکه ظاهر شد
                                      برای تو شهری ساخته شد.
10:43 و در حالی که او از مرگ پسرش به تو خبر داد، راه حل این است:
10:44 این زنی که تو دیدی، سیون است و در حالی که به تو گفت:
    حتی او را که می بینی مانند شهر ساخته است،
10:45 در حالی که، من می گویم، او به تو گفت که او سی سال است.
عقیم: آن سی سالی است که در آن هیچ پیشکشی نشده است
                                                                         او
10:46 اما پس از سی سال، سلیمان شهر را ساخت و هدایا تقدیم کرد.
                 و سپس برای نازا پسری به دنیا آورد.
10:47 و در حالی که او به تو گفت که او را با زایمان تغذیه کرد
                                                 مسکن در اورشلیم
    10:48 اما او به تو گفت که پسرم ازدواج می کند
اتاق اتفاق افتاد که یک شکست، و مرد: این تخریب بود که
                                                  به اورشلیم آمد.
10:49 و اینک، شبیه او را دیدی و چون برای او سوگواری کرد.
پسر، تو شروع کردی به تسلی دادن او و از این چیزهایی که دارد
         اتفاقاً اینها به روی تو باز خواهند شد.
10:50 زیرا اکنون حضرت اعلی می بیند که تو بی حیایی اندوهگین شده ای، و
از تمام قلبت برای او رنج می کشی، پس او این را به تو نشان داد
            درخشندگی جلال او و زیبایی زیبایی او:
10:51 و از این رو به تو دستور دادم در مزرعه ای بمانی که خانه ای در آن نبود
                                                           ساخته شده:
10:52 زیرا می دانستم که خداوند متعال این را به تو خواهد گفت.
10:53 بنابراین به تو دستور دادم که به صحرا بروی، جایی که هیچ پایه ای از آن وجود ندارد
                                                 هر ساختمانی بود
10:54 زیرا در مکانی که حضرت عالی شروع به معرفی شهر خود می کند، آنجاست
           ساختمان هیچ انسانی نمی تواند بایستد.
         10:55 پس نترس، مبادا دلت نترسد، بلکه برو
راه می افتند و زیبایی و عظمت بنا را به همان اندازه که
                           چشمان تو قادر به دیدن هستند:
10:56 و آنگاه خواهی شنید تا آنجا که گوشهایت بتوانند درک کنند.
10:57 زیرا که تو بر بسیاری دیگر برکت یافته ای و نزد خداوند متعال خوانده شده ای.
                       و همینطور اما تعداد کمی هستند.
              10:58 اما فردا شب در اینجا خواهی ماند.
10:59 و به این ترتیب خداوند متعال رؤیاهایی از چیزهای بلند را به شما نشان خواهد داد
خداوند متعال با ساکنان زمین در روزهای آخر رفتار خواهد کرد.
پس من آن شب را خوابیدم و شبی دیگر، مانند آنچه او به من دستور داد.